کد مطلب:246072 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:205

خوردن زهر
خیلی طول نكشید كه زهر، كار خودش را در تن و جان امام به سرانجام رساند و امام ما، جواد به شهادت رسید و به ساحت رضوان عروج كرد و به آغوش پدرانش در فردوس اعلی پناه برد.

و ناگهان زمین و آسمان را صدای گریه و ضجه و ناله پر كرد.

نه تنها علویین، هاشمیین، شیعیان و دوستداران امام ما، جواد كه فرشتگان آسمان فریاد می زدند:

وا اماماه، وا سیداه، وا محمداه، وا كفیل الیتامی و المساكین.

آن گاه فرزند او امام علی الهادی به تغسیل و تحنیط و تكفین او پرداخت و با جمعی از شیعیان بر او نماز خواند.

سپس عاشقان امام ما، جواد، در حالی كه به شدت گریه می كردند، ضجه می زدند و بر سر و صورت می كوبیدند، پیكر امام بیست و پنج ساله خود را به همراهی فرزندش تا مقابر قریش تشییع كردند و او را در كنار جدش موسی بن جعفر الكاظم به خاك سپردند.

و همگان امام هادی را دیدند كه مقابل قبر پدر ایستاده است، مثل باران بهاری اشك می ریزد و زمزمه می كند:

وا ابتاه! وا محمداه!

وای از تنهایی و بی كسی، وای از غربت و بی همنفسی، وای از بی پشت و پناهی، وای از كمی یاران و یاوران.

پدرجان! كاش من پیش مرگ تو می شدم. كاش جانم فدای تو می شد.



[ صفحه 125]



پدرجان! وای از وحشت فراق تو.

نور چشمم به خاموشی گرایید. حزن و اندوهم فزونی گرفت و رگهای قلبم پاره شد.

پدرجان! سلام مرا به پدرانت برسان و به آنها بگو كه ما در چه اندوه جانكاهی به سر می بریم.

پدرجان از دست ما رفتی و آفتاب عمرت به میانه ی آسمان هم نرسید و غروب كهولت را ندید.

لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم. انا لله و انا الیه راجعون. [1] .



[ صفحه 126]




[1] وفيات الائمه - صفحه ي 342 و 343 با تلخيص.